::: سه قلوها :::

به خیر گذشت ! دی:

1393/1/5 17:02
نویسنده : مامان و بابا
2,987 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااااام کوچولای مامان ...

خدا رو شکر که حالتون خوبِ خوبه و فعلا قصدِ اومدن ندارید !

دیشب یه اتفاقایی افتاد !

از دو سه روز پیش درد داشتم که جدید بود ! یعنی تا حالا همچین دردهایی رو حس نکرده بودم ، شب حدود ساعت 8 بود که به دکترم اس ام اس دادم که اینجوریه ، یعنی اولش زنگ زدم که جواب نداد ، بعد اس ام اس دادم ...

بعد خودش زنگ زد ........ با بابا ایمان و باباجون و مامان جون می خواستیم شام بخوریم که دکتر اینو گفت دیگه همه یهو یه جوری شدیم ! دی:

دکتر اول گفت برو یه بیمارستان که nicu داشته باشه بستری شی . بعد گفت نه نه ، اول برو بیمارستان مادران تا اونجا چک کنن که انقباضات و دردها واسه زایمان هستش یا نه . بعد سونوی طول سرویکس هم بده . بعد به من زنگ بزن که بهت بگم چه کار کنی و اگر خدایی نکرده یهو اورژانسی شدی من خودمو برسونم تهران ...

من شدیــــــــــــدا گشنم بود ، گفتم اول شام بخوریم بعد بریم زبان بابا جون و مامان جون گفتن که ما هم بیایم ؟ که گفتیم نه ، لازم نیس و شما اذیت میشید . بابا ایمان هم که اصــــــــــــلا شام از گلوش پایین نرفت ، یکی دو لقمه خورد و بلند شد که بریم . ولی من حسابی از خودم پذیرایی کردم که اگه یهو عملم اورژانسی شد شامِ تو دلم نمونه ! خخخخخخخ ...

بابا جون فردا صبح زود پرواز داشتن که گفتن اگه لازمه من بلیطمو کنسل کنم که بازم گفتیم فعلا که هیچی معلوم نیس ، نِیدونیم ...

با کمک هم آماده شدیم و ساک بیمارستانی که از 15 اسفند ماه آماده کرده بودیم ( چون دکتر گفته بود از 15 اسفند آماده باش باشید ! ) رو برداشتیم و خوراکی هم برداشتیم و آماده شدیم که بریم ...

جوری خوراکی برداشته بودیم گذاشته بودم تو کیف دستیم که باباجون می گفت مگه می خواین برین اسیری ؟! ولی خو ترسیدم گشنم شه . بعد مامان جون کلی دلداری و روحیه داد و بابا جون هم کلی ازم عکس گرفت !

رفتیم بیمارستان مادران و اونجا گفتن معاینه نمی کنیم چون می ترسیم کیسه آب پاره بشه و اینجا هم دستگاه nicu نداریم و دردسر میشه . فقط صدای قلبشونو گوش دادن و فشار و اینا رو گرفتن و یه بررسی کلی کردن و شما هم اونجا چند تا حرکت نمایشی اومدین ، کلی تکون تکون خوردین و مامای شیفت اونجا کلی خندید از دست شماها . بعد از همونجا با دکتر تماس گرفتن و یه سونوی طول سرویکس هم نوشتن و رفتیم اطهری واسه سونو ...

اونجا هم بابا ایمان کلی تلاش کردن که به جای اینکه 2 ساعت توی نوبت باشیم فقط حدود نیم ساعت منتظر موندیم و زودی رفتم تو و خدا رو شکر طول سرویکسم خوب بود ...

با دکترم صحبت کردم و گفت که با توجه به طول سرویکس دردهایی که داری درد زایمان نیست و شاید عفونت باشه . گفت قرص بخور تا 5 روز تا این مشکل حل بشه ...

خلاصه اینکه ما هم خوشحال و خندان برگشتیم خونه و کلی خدا رو شکر کردیم که هنوز دارین تحمل می کنین و قصد اومدن ندارید ...

الان همه چی خوب و رو به راهه خدا رو شکر ...

همه چیو سپردیم دستِ خودِ خدا ، ایشالا که خودش پشت و پناهتون باشه ...

بوووووووس ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

سپیده
8 فروردین 93 0:28
اخی سلام چند قلو تو خانوادتون بوده قبلا؟من عاشق چند قلوام
مامان مونس
8 فروردین 93 0:57
ایشالا به سلامتی سر وقت به دنیا میتن.سال نو مبارک خانومی
helen
8 فروردین 93 2:57
مامانی مهربون ی نگاهی به پست ثابتم میندازی
افسانه مامان هیچکس!
8 فروردین 93 12:56
خدارو شکر
مامان خانمی
8 فروردین 93 21:27
خب خداروشکر ما هم خوشحالیم که همه چی بخیر گذشت و وروجکا هنوز دارن صبر میکنن
مامان بهراد
9 فروردین 93 14:28
خدا رو شکر که حال پسرهای گلتون خوبه کوچولوها تحمل بکنید حالا زوده بیاید دنیا
مامان راضی
10 فروردین 93 11:19
عزیزم خدا را شکر که مشکلی نبوده. انشاله بقیه ی راهم به خوبی طی بشه
ابجي سجا
10 فروردین 93 16:06
ﻫﺰﺍﺭﺑﻮﺳﻪ ﻋﺴﻠﯽ ﺩﺭﭘﺎﮐﺖ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﻣﻬﺮﻣﺤﺒﺖ ﺩﺭﺻﻨﺪﻭﻕ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﯼ خاله ي عزيزم
fafa
11 فروردین 93 1:00
خوشم میاد تحت هر شرایطی به خودت گشنگی نمیدی خدا رو شکر دختر که چیزی نبوده تو رو خدا الان وارد 8 شدی خیلیییییییییییییی خیلی مواظب باش
مامان امیرصدرا
19 فروردین 93 14:23
خداراشکر بخیر گذشته