به خیر گذشت ! دی:
سلاااااااام کوچولای مامان ...
خدا رو شکر که حالتون خوبِ خوبه و فعلا قصدِ اومدن ندارید !
دیشب یه اتفاقایی افتاد !
از دو سه روز پیش درد داشتم که جدید بود ! یعنی تا حالا همچین دردهایی رو حس نکرده بودم ، شب حدود ساعت 8 بود که به دکترم اس ام اس دادم که اینجوریه ، یعنی اولش زنگ زدم که جواب نداد ، بعد اس ام اس دادم ...
بعد خودش زنگ زد ........ با بابا ایمان و باباجون و مامان جون می خواستیم شام بخوریم که دکتر اینو گفت دیگه همه یهو یه جوری شدیم ! دی:
دکتر اول گفت برو یه بیمارستان که nicu داشته باشه بستری شی . بعد گفت نه نه ، اول برو بیمارستان مادران تا اونجا چک کنن که انقباضات و دردها واسه زایمان هستش یا نه . بعد سونوی طول سرویکس هم بده . بعد به من زنگ بزن که بهت بگم چه کار کنی و اگر خدایی نکرده یهو اورژانسی شدی من خودمو برسونم تهران ...
من شدیــــــــــــدا گشنم بود ، گفتم اول شام بخوریم بعد بریم بابا جون و مامان جون گفتن که ما هم بیایم ؟ که گفتیم نه ، لازم نیس و شما اذیت میشید . بابا ایمان هم که اصــــــــــــلا شام از گلوش پایین نرفت ، یکی دو لقمه خورد و بلند شد که بریم . ولی من حسابی از خودم پذیرایی کردم که اگه یهو عملم اورژانسی شد شامِ تو دلم نمونه ! خخخخخخخ ...
بابا جون فردا صبح زود پرواز داشتن که گفتن اگه لازمه من بلیطمو کنسل کنم که بازم گفتیم فعلا که هیچی معلوم نیس ، نِیدونیم ...
با کمک هم آماده شدیم و ساک بیمارستانی که از 15 اسفند ماه آماده کرده بودیم ( چون دکتر گفته بود از 15 اسفند آماده باش باشید ! ) رو برداشتیم و خوراکی هم برداشتیم و آماده شدیم که بریم ...
جوری خوراکی برداشته بودیم گذاشته بودم تو کیف دستیم که باباجون می گفت مگه می خواین برین اسیری ؟! ولی خو ترسیدم گشنم شه . بعد مامان جون کلی دلداری و روحیه داد و بابا جون هم کلی ازم عکس گرفت !
رفتیم بیمارستان مادران و اونجا گفتن معاینه نمی کنیم چون می ترسیم کیسه آب پاره بشه و اینجا هم دستگاه nicu نداریم و دردسر میشه . فقط صدای قلبشونو گوش دادن و فشار و اینا رو گرفتن و یه بررسی کلی کردن و شما هم اونجا چند تا حرکت نمایشی اومدین ، کلی تکون تکون خوردین و مامای شیفت اونجا کلی خندید از دست شماها . بعد از همونجا با دکتر تماس گرفتن و یه سونوی طول سرویکس هم نوشتن و رفتیم اطهری واسه سونو ...
اونجا هم بابا ایمان کلی تلاش کردن که به جای اینکه 2 ساعت توی نوبت باشیم فقط حدود نیم ساعت منتظر موندیم و زودی رفتم تو و خدا رو شکر طول سرویکسم خوب بود ...
با دکترم صحبت کردم و گفت که با توجه به طول سرویکس دردهایی که داری درد زایمان نیست و شاید عفونت باشه . گفت قرص بخور تا 5 روز تا این مشکل حل بشه ...
خلاصه اینکه ما هم خوشحال و خندان برگشتیم خونه و کلی خدا رو شکر کردیم که هنوز دارین تحمل می کنین و قصد اومدن ندارید ...
الان همه چی خوب و رو به راهه خدا رو شکر ...
همه چیو سپردیم دستِ خودِ خدا ، ایشالا که خودش پشت و پناهتون باشه ...
بوووووووس ...